وقتی اسیرِ سفره ی افطار می شوم
وقتی اسیر سفره ی افطار می شوم
غافل ز طعم جلوه ی دلدار می شوم
بعد از اذان مغرب و یک روز روزه دار
پُـر تا گلو شبیه یک انبار میشوم
چون کوهی از جهالت و ناشکری و ریا
بر شانه های ماه خدا بار می شوم
روزه سپر به آتش قهر خدا... و من
از قهر روزه مشتری نار می شوم
آخر چه روزه است به جای سبک شدن
نفسم جلو گرفته و پروار می شوم؟؟
آخر چه روزه است که جای خضوع از آن
جرأت گرفته به دگران هار می شوم؟؟
آخر چه روزه است تهی از صداقتم
ظاهرفریب گشته و مکّار می شوم
روز، آبروی روزه بریزد ز کرده ام
شب، سر شکسته، محفل ابرار می شوم
وقتی که شهرت است فقط نیت دلم
ذلت پذیر گشته خودآزار می شوم
در خواب غفلت، آه اگر زندگی گذشت
پیک اجل، صدا زده بیدار می شوم
گاهی که شور سینه زنی جان ببخشدم
از نو اسیر خدعه اغیار می شوم
با این همه قصور به امید فاطمهم
مهدی اگر بخواهد از انصار می شوم
آری مسیحِ فاطمه گر یاریم کند
گر چه بدم، غلام علمدار میشوم
منبع شعر: