پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«هر کس دل مؤمنی را شاد کند، مرا شاد نموده و هر که مرا شاد نماید خدا را شاد نموده است.»
نشسته بود پسر، روی جعبهاش با واکس
غریب بود، کسی را نداشت الاّ واکس
نشسته بود و سکوت از نگاه او میریخت...
و گاه بغض صدا میشکست : «آقا واکس؟»
درست اول پائیز، هفت سالش بود
و روی جعبهی مشقش نوشت : بابا واکس...
روزى در مراسم حجّ و طواف کعبه الهى، زنى چون دیگر مسلمان ها مشغول طواف کردن بود، در حالتى که دستش از آستین لباسش بیرون و نمایان بود، که ناگاه مرد بوالهوسى – که او نیز مشغول طواف کعبه الهى بود – چشمش به آن زن افتاد و دید که دستش نمایان است، نزدیک او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن کشید…
ـ
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی